- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
آمدهام به كوی تو گـریه كـنان ابالحسن سوخته از آتش تو روح و روان ابالحسن سید ساجدین تویی، زینت اهل دین تویی نالۀ وقتِ سـجدهات بُرده تـوان ابالحسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
همـراه عـمـه، پـا به پـایِ کـربـلا بودی بعدِ عـمـو، مشکـل گـشایِ کـربلا بودی میسوختی در تب ولی تاریخ آوردهست مـثـل پــدر؛ دارالـشـفـایِ کـربـلا بـودی قنداقه، معجر، علقمه، گودال، تل، آتش مجـموعـهای از داغ های کـربـلا بودی با خـطـبهای کـوبـنده مثل کـوه پـابـرجا ناجی شدی! رمـز بـقـایِ کـربـلا بـودی هم روضهخوان، هم گریهکن، هم سینهزن، قطعاً عـینیترین صاحب عـزایِ کـربلا بودی تـو یک عـلی بن الحـسین بنِ عـلی امّا؛ صـد کـربـلایِ کـربـلایِ کـربـلا بــودی یک بغضِ سی ساله گلوگیرِ تو شد بسکه هر لحظه در حال و هوایِ کربلا بودی!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
سـر میگـذارم بر سـر دیـوار روضه وقـتـی که میافـتم به یـاد یـار روضه عرض ارادت میکـنم بر آن مسیحـی که روی دوش خود گرفته دار روضه مصداق کل یوم عاشوراست این مرد او شاهدی زنده است در اشعار روضه زخـمـی قـدیـمی از در و دیـوار دارد آزرده او را واژۀ مـســمــار روضــه سی سال اشک و هق هق و ذکر مصیبت در چشم او شد زندگی سرشار روضه بیـمـاری کـربـبـلایش مـصـلحـت بـود بـیـمـار بـوده او ولی بـیـمـار روضـه هر شب به روی سفرهاش با دیدن آب میکرد با خـون جگـر افـطار روضه هر جا که ذبحی را کنارش سر بریدند افــتـاد یـاد مـقــتـل غــمــبـار روضـه بابای مظـلـوم مرا لـب تـشـنه کـشـتـند وقـتی که شمر نحـس شد آوار روضه خـیلی خجـالت میکـشـم از عـمـههایم از ازدحــام کــوچـه و بـازار روضـه
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
دست بردم به گـلـو حنجـرت آمد یادم سر تکان دادم و بر نی سرت آمد یادم یا بُنیَّ…چقدر مادر تو گفت و گریست دم گـــودال دم مــــادرت آمـــد یـــادم هر زمان آب کسی داد به دستم فـوراً لـب خـشـکـیــدۀ آب آورت آمـد یــادم چـشـمم افتاد به قـد خم یک مادر پیـر بـیهــوا قــد خـم دخـتـرت آمـد یــادم مادری کودک خود ناز و نوازش می کرد هم ربـاب تو و هم اصغـرت آمـد یادم خواهرم داشت روی دوشم عبا میانداخت داغ تـشـیـع عــلـی اکـبـرت آمـد یـادم حرف گودال شد و آب شد از غم جگرم روی تل، دست به سر خواهرت آمد یادم لحظهای خشک نشد در غم تو دیدۀ من گـریهها کـردم و چـشم ترت آمد یـادم
: امتیاز
|
ترجمه ای از خطبۀ حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه
مـن از نـواحـی «الـلـهُ نـور» مـیآیـم مـن از زیـارت سـر در تـنـور میآیـم مـن از مـشـاهـدهٔ مـسـجـدالـحـرام وفـا من از طـواف حـریـم حـضـور میآیم درون سیـنهام، اشـراق وادی سیـناست مـن از مـجـاورت کــوه طـور مـیآیـم سفیر گـلـشن قـدسم، همای اوج شـرف شکـسـته بـال و پر، اما صبـور میآیم هـزار مـرتـبه نزدیک بود جـان بـدهم اگــرچـه زنــده ز آفـــاق دور مـیآیــم مسافـرم من و گـم کرده کـوکب اقـبال نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقـبال ضـمـیر روشـنـم آئـیـنـهٔ فـریـبـاییست و نقش خاطر من آنچه هست، زیباییست سـرود درد به احـوال خـسته میخوانم نـماز نـافـلـهام را، نـشـسـته میخـوانـم ز بـاغ با خـود، عـطـر شکـوفه آوردم پیام خـون و شرف را به کـوفه آوردم سِپُرد کشتی صبرم، عنان به موج آن روز صدای شیون مردم گرفت، اوج آن روز چو لب گشودم و فرمان «اُسکُتوا» دادم به شکوهِ پنجره بستم، به اشک رو دادم به کوفه دشمن دیرین سپر به قهر افکند سکوت، سایهٔ سنگین به روی شهر افکند مـیـان آن هـمـه خـاکـسـتر فـرامـوشـی صدای زنگ جرسها، گرفت خاموشی چو من به مردم پیمانشکن، سخن گفتم صدا صدای علی بود، من سخن گـفـتم هلا جماعت نـیـرنگباز، گـریـه کـنید چو شمع کُشته، بسوزید و باز گریه کنید اگر به عرش برآید خروشِ خـشم شما خداکـند نشود خشک، اشک چشم شما شما که دامن حق را ز کف رها کردید شما که رشتهٔ خود را دوباره وا کردید شما که سـبـزهٔ روئـیـده روی مُـردابید شما که دشمن بـیـداری و گرانخوابید شما ز چـشـمهٔ خـورشید دور میمانید شـما بـه نـقــرهٔ آذیـن گـور مـیمـانـیـد شـمـا که روبـروی داغ لالـه اِسـتـادیـد چه تحفهای پی فـردای خود فرستادید؟ شما که سست نهادید و زشت رفـتارید به شعـله شعـلهٔ خـشـم خـدا گـرفـتـارید عذاب و لعـنت جاوید مستحَقّ شماست بهجای خنده، بگریید، گریه حَقّ شماست شما که سینه به نیرنگ و رنگ آلودید شـما که دامن خود را به نـنگ آلـودید دریغ، این شب حسرت سحر نمیگردد به جـوی، آبـروی رفـتـه بـرنـمیگردد به خون نشست دل از ظلم بیدریغ شما شکست نخل نبوّت به دست و تیغ شما شما که سیـد اهـل بـهـشت را کـشـتـیـد چراغ صاعـقـهٔ سرنـوشت را کـشـتـید گرفت پرده به رخ آفتاب و خم شد ماه چو ریخت خونِ جگرگوشهٔ رسول الله به جای سود ز سودای خود زیان بُردید امید و عـاطـفه را نیـز از میان بـردید شما که سکّهٔ ذلت به نامتان خوردهست کجا شمیم وفا بر مشامتان خوردهست؟ شما که در چـمن وحی آتـش افـروزید در آتـشی که بر افـروخـتـید میسوزید چه ظلمها که در آن دشتِ لالهگون کردید چه نازنین جگری از رسول، خون کردید چه غنچهها که دل آزرده در حجاب شدند به جـرم پردهنـشـینی ز شـرم آب شدند از این مصیبت و غم آسمان نشست به خون زمین محیط بلا شد، زمان نشست به خون فضا اگر چه پر از نالههای زارِ شماست شکـنجههای الـهی در انتـظار شماست مصیبت از سرتان سایه کم نخواهد کرد کسی به یاریتان، قد علم نخواهد کرد شمـیم رحمت حق بر مشامـتان مَرِساد و قـال عَـزَّوَ جَـل: رَبّـکُـم لَبِـالـمِـرصادِ سخن رسید به اینجا که ماهِ من سَر زد کـبـوتـر دلـم از شـوق دیـدنـش پـر زد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام ورود به کوفه
سلام ای شهر کوفه شهر حـیدر مـنـم بـنـت عـلی و بـنت کـوثـر حـریم من در اینجا محـتـرم بود سـرای زیـنـبی کـوی کـرم بـود
: امتیاز
|
زبانحال دختر سیدالشهدا علیهالسلام در خروج از کربلا
ما را نـمانـده است دگر وقت گـفـتگـو تا درد خویش با تو بگـوئـیم مو به مو از خار، گرچه گِرد حرم پاک کردهای تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو خون، گوشوارهها زده بر گـوشهایمان صد بغض مانده جای گـلـوبند در گـلو تنـهـا گـذاشـتـیـم تـنـت را و مـیرویـم اما سـر تو هـمـسفـر ماست کـو به کو بیتـاب نیـسـتیم... خـداحـافـظت پـدر! بیآب نیـسـتـیم ...خـداحـافـظت عـمـو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
سایۀ رأس تو تا بـر سرم ای یار افتاد آسمان از غم تو بر سرم ای یار افتاد لشکر کـوفه ببین بر غم من میخندند گل افـسردۀ تو بین دو صد خار افـتاد تا که هجده سر ببریده به نی دیدم من یـادم از عـمـر کـمِ مـادر بـیـمار افـتاد کوفیان رأس تو را بر سر نیزه بستند ولی ازغصه دگر، قلب من از کار افتاد از تو ای یار چه پنهان که دو چشمم تار است هیچ دانی که چو روزم، به شب تار افتاد
: امتیاز
|
ورود کاروان اسرای اهل بیت به کوفه ( مدح و مرثیۀ حضرت زینب)
بازار کوفه از چه رو در ازدحام است زخـم زبـان بر زخم کهـنه الـتـیـام است یـک کـاروان از کـربـلا آمـد بـه زاری پــژمـرده دیـدم گـلـشـن و بـاغ بـهـاری هـرچـه بلا دیـده به راه حـق رضـا شد تـیغ زبانش گـشته بر دشـمن شـرر بار
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا
روزگـار خوشم ای یار نظر شد دیدی باز هم زینب تو خون به جگر شد دیدی سر و سامان مرا دست به دستش کردند کـیـسۀ لشگـر کـوفه پُـر سر شد دیـدی یک نفر گفت بریزید و غـنیمت ببرید خـیمۀ سوخـتهام زیر و زبـر شد دیدی مثل شال کمرت خـیمۀ من غـارت شد دور تا دور من و تو چه خبر شد دیدی بعد یک عمر قیام شب من ریخت بهم مشـکـل نـافـلـهام درد کـمـر شد دیـدی خـیـز بر نـاقـۀ عـریـان بـبـرندم کـوفه بیتو ای هـمسفرم وقت سفر شد دیدی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
صد هزاران روضه داری بیشتر سرّ مگو حق در آغوش تو گریان و تو در آغوش او سجدهای با صورت از زین کردهای در قتلگاه هم تیمم کردهای با خاک هم با خون وضو خون اصغر را کشیدی روی صورت بارها آیۀ تطهـیر را تفـسیـر کردی مـو به مو کل ذرّات فـلک حـیرت زده محـو توأند تو میان قـتـلگه با ذات خود در گـفـتگو بسکه مستی کردهای در عین وحدت با خدا تا قیامت عالم از دست تو میگیرد سبو چشمهای زینبت را کاش میبستی حسین قبل از اینکه او شود با پیکر تو روبرو ساربان با یازده انگشت رفت از کربلا این هم از تأویل خونین حسین از تنفـقو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا
هر طرفی که میروم در سرمن هوای تو هست ضیاء دیدهام رأس ز تن جدای تو پیکر پاره پارهات نقـش زمین رها شده زینت دوش مصطفی این نبود سزای تو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا
ای سر بریده بال و پرم را نگـاه کن داغی که مانده بر جگرم را نگاه کن پا شـو کمک بده که سـوار شتـر شوم نا محـرمـان دور و بـرم را نگـاه کن با شمر و حرمله طرف کوفه میروم برخـیز هـمسـفـر سـفـرم را نگاه کن رفـتـم پـی لـبـاس تـو امـا مـرا زدنـد بر روی گـونههـام ورم را نگـاه کن عباس را بگو که زمین خورد زینیت حـالا کــبـودی کـمـرم را نـگـاه کـن ای آفـتـاب کـم به تـن دلـبـرم بـتـاب! ای آفـتـاب چـشـم تـرم را نگـاه کـن!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا
حال که ای هـمسـفـر، بیتو سفـر میکنم زاد ره خـویش را، خـون جـگـر میکـنم تـیره کـنم صبـح را، شعـلـه زنم شـام را ز آنکه شب خویش را، بیتو سحر میکنم بیکفن و چاک چاک پیکر تو نقش خاک چاک بـدل میزنـم خـاک به سر میکـنم من که ز آغـاز عـمر بیتو نکردم سفـر خیز و نگه کن ببـیـن با که سفـر میکنم هر قـدمـم میزنـنـد، نـام تـو را مـیبـرم هر طرفـم میکـشنـد، بر تو نظـر میکنم هر خطر آید به پیش، بر دل و جان میخرم در عوض از دخترت، رفع خطر میکنم گـر بـگـذارد عــدو لـحــظـهای آسـودهام زخم تو را شست و شو، ز اشک بَصر میکنم ای پـسر مـادرم من نه تو را خـواهـرم؟ مثل تو پـیـش بـلا سـیـنـه سـپـر میکـنـم گفته «میثم» به خلق، سوز دگر میدهد روز جـزا مـن به او، لـطف دگر میکنم
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
اشکی مرا به شامِ مصیبت نمانـده است چشمی تو را در این شبِ غربت نمانده است ما را بـبـخـش زنـده اگر مـانـدهایـم بـاز گرچه نفَس گرفته و طاقـت نمانده است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
یا اخا شام غـریـبان تو، حـالم زار است اینهمه کودک و، تنها چه کنم، دشوار است در نـبـود تـو و عــبـاس، حــرم آل الـلـه دست بـسته شـده راهی سر بـازار است
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رباب در شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
باز در خلـوت خود شام غـریبان دارد چـشمهایش خـبر از بـارش باران دارد بیخود از خود شده و نادعلی علی سر داده مثل هـاجر به خـدا سر به بیـابان دارد شیر در سیـنۀ زخـمی رباب آمده است او که از بعـد عـلی حال پـریشان دارد لای لایش همۀ کـرب و بلا را پُـر کرد لای لایـش خـبـر از داغ فـراوان دارد لب به هم میزد و جانش همگی بر لب بود بعد از این تا دم مرگ ناله و افغان دارد
: امتیاز
|
ارسال سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام به کوفه ( خروج اهل بیت از کربلا)
میبرد شب روی دستانش سر خورشید را در فـلق جا میگذارد پیکـر خورشید را یک بیابان زخم در راهست و با خود میکشد روی خارستانی از غم دختر خورشید را کـاروان خـستهای بر شانههایش میبرد بـار سنـگـیـن قـیـام بـاور خـورشـیـد را سنگهای جهـل کوفه کی تحـمل میکند؟ روی بـام نی طلـوع دیگر خـورشید را حـلـقۀ زنجـیـرهـاشان هـم ندارد قـدرتی تا ببـنـدد دست اعجـاز آور خورشید را شام از یادش نخواهد بُرد حتی لحظهای تیغ رعدآسای لحن خـواهر خورشید را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در عصر عاشورا
میبـیـنم از نسـیم سـبکتـر شده تـنت از بسکه تکّـه تکّـه مکـرر شـده تنت دلکـند میشـوند مگـر از تو نـیـزهها بـر دستهای نـیـزه کـبـوتر شده تنت
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب در غروب روز عاشورا
مـادری گـفت بُـنیَّ؛ غـزلی ریخـت بهم و ردیف " سر " اولاد علی ریخت بهم خواهـری که قـد و بـالای بـرادرهـایش هـمۀ دلخـوشیاش بود، ولی ریخت بهم نیـزهای آمـد و پهـلوی اذان گـوی حـرم وسط جلـوۀ " خیر العـملی " ریخت بهم زهر این حادثه آنقـدر مذاقـش تلخ است طعم شیرینی " احلی عسلی " ریخت بهم حنجری کوچک و آنجا که عرب تیر انداخت بار معـنایی ضرب الـمثـلی ریخـت بهم بـدنی ریخت بهـم، پیـرهـنی ریخت بهم مادری گفـت "بُنـیَّ" غــزلی ریخت بهم
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
امشب به آسمان حـرم یک ستاره نیست جز صبر بر بنات علی راه چاره نیست دیشب عـلـی اکـبـر اذان گـفت در حـرم امـشـب مـؤذّن نـبـوی در مـنـاره نیست دیشب رقـیه در بر اربـاب نـشـسته بود امشب به گوش نازک او گوشواره نیست دیشب کـشـید بر سر قـاسم سـریه دست امشب یتـیم خـویش ببـیـند دوباره نیست دیشب به خـیـمه بود ابوالفـضل پاسـدار امشب نگـاهـبان حـرم آن سواره نیست دیشب ز شیر خواره خجل بود مادرش امشب علی کجاست که در گاهواره نیست دیشب رباب شیر ز فرط عطش نداشت امشب که شیر هست چرا شیرخواره نیست داغی گـذاشت تـیـر فـلـک بر دل رباب در سینه مخفی است غمش آشکاره نیست گـویـد به فـکـر آب نـباش اصـغـرم بـیا این ما و این فرات کسی در کناره نیست زینب کنار خـیـمۀ سوزان نشـسته است در منظرش به جز بدن پاره پاره نیست مانده به گوش صوت حسینش که رفت و گفت در راه عشق حاجت هیچ استخاره نیست زهـرا عزا به منزل خـولی گرفته است بهـر شهـید بهـتر از این یـادواره نیست در زیر تشت رأس حـسین خاک بر سرم کردم اشـارهای مگـر اهل اشـاره نیست مـرغـان کـربلا به شهـیـدان گـریـسـتـند بس کن "کلامیا"دلت از سنگ خاره نیست
: امتیاز
|